شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
تا که بر روی زمین خـیـمۀ سـقا افتاد پـدرت از نـفـس و مـادرت از پا افتاد ناخنت خون شده و چهرۀ مادر زخمی آنقدر چنگ زدی تا به رخش جا افتاد به همه رو زدم اما چه کنم، خـنـدیدند چـشـمهـا تا که به چـشـم تر بـابا افـتاد خواستم بوسه بگـیرم ز لـبان خشکـت گـذر حـرمـله افـسـوس به اینـجا افـتاد حنجر نازکی انگار ترک خورد و شکست کــودکـی بـال زد امـا ز تــقــلّا افـتـاد دست و پـا میزدی و هلهـلهها میآمد عـرق شـرمِ پـدر وقـت تـمـاشـا افـتـاد هـمـۀ آرزویـم بـود زبــان بــاز کـنـی ولی انگـار که یک فـاصله اینجا افتاد |